وقتی برای اولین بار..[تکپارتی]
#تکپارتی
#درخواستی
#سونو
علامت ا.ت÷ علامت سونو_
_خب بگو ببینم..*نگاهشو از کتاب گرفته و بهت دوخت*فهمیدی؟توش مشکل نداری که؟
خندیده و آروم گفتی:نه..
_که اینطور..*کتابو بست و ورقه ای از دفترش کندو سوالی از همون کتاب برات نوشت*بیا اینو حل کن!
استرس گرفته و ورقه رو از دستش گرفتی و طبق معمول کلمات به تو و تو هم به کلمات زل زدین..
هوف بلندی کشید و گفت:گفتی مشکل نداری پس...مشکلت چیه؟
خندیدی و گفتی:تو..
از جوابت تعجب کرد و گفت:یعنی چی..؟من؟
÷اره تو،ببین وقتی معلم توضیح میده حوصلشو ندارم و وقتی تو توضیح میدی*به چشاش خیره شدی*حواسم به زیبایت پرت میشه و..
با حرفت خندید و ادامه داد:الان من چیکار کنم بیبی؟
پوزخند زدی و با گرفتن کراواتش صورتشو نزدیک صورت خودت قرار دادی که تعجب کرد و سوالی به چشات خیره شد..
÷حالا که کلاس خالیه نظرت چیه از فرصت استفاده کنیم؟
خندید و ادامه داد:نه!
با جوابش رکب خورده و کراواتشو ول کردی که رفت عقب و گفت:تا موقعی که این درسو به اون کله پوکت نکنی نمیبوسمت!
پوزخند زده و گفتی:کی گفته تو قراره منو ببوسی؟!
اجازه هیچ حرکت اضافه ای ازش نمونه و با گرفتن دوباره کراواتش چهرشو محکم به صورتت نزدیک کرده و لباتو آروم رو لباش گذاشتی..
تو داشتی با هر بوسه زدن به لبای عشقت لذت میبردی و عشقت در کمال تعجب از کارات هیچ کاری اعم از همکاری نمیکرد و تنها دلیل این مسئله پیشقدم نشدن تو،تو بوسه بود!
بعد از ثانیه ای ازش جدا شده و با دیدن قیافه ماتش خندیدنو شروع کردی..
÷هی هی...سوهو حالت خوبه بیبی؟
_تو..الان*نگاهشو بین لبات و چشات رد و بدل میکرد*چیکار کردی؟
خندیده و با زدن خود به کوچه علی چپ گفتی:من الان دارم درس میخونم!
_هی هی ا.ت..میدونی که منظورم چیه..تو بوسه رو..وایسا وایسا تو پیشقدم شدی؟؟
خندیده و گفتی:خب اره مگه چش..
حرفت با گرفته شدن ناگهانی کمرت و نشسته شدن رو باهاش با یه حرکت قطع شد..سوهو با خنده پر رنگش به لبات خیره شده بود و همین باعث خنده تو هم میشد..
_آفتاب از کدوم طرف درامده که تو واسه بوسه پیشقدم شدی؟
÷شاید از جنوب مشرق مغرب یا شایدم شمال؟
خندید و اینبار اون بوسه طولانیی رو لبات کاشت:)
The end . . .
#درخواستی
#سونو
علامت ا.ت÷ علامت سونو_
_خب بگو ببینم..*نگاهشو از کتاب گرفته و بهت دوخت*فهمیدی؟توش مشکل نداری که؟
خندیده و آروم گفتی:نه..
_که اینطور..*کتابو بست و ورقه ای از دفترش کندو سوالی از همون کتاب برات نوشت*بیا اینو حل کن!
استرس گرفته و ورقه رو از دستش گرفتی و طبق معمول کلمات به تو و تو هم به کلمات زل زدین..
هوف بلندی کشید و گفت:گفتی مشکل نداری پس...مشکلت چیه؟
خندیدی و گفتی:تو..
از جوابت تعجب کرد و گفت:یعنی چی..؟من؟
÷اره تو،ببین وقتی معلم توضیح میده حوصلشو ندارم و وقتی تو توضیح میدی*به چشاش خیره شدی*حواسم به زیبایت پرت میشه و..
با حرفت خندید و ادامه داد:الان من چیکار کنم بیبی؟
پوزخند زدی و با گرفتن کراواتش صورتشو نزدیک صورت خودت قرار دادی که تعجب کرد و سوالی به چشات خیره شد..
÷حالا که کلاس خالیه نظرت چیه از فرصت استفاده کنیم؟
خندید و ادامه داد:نه!
با جوابش رکب خورده و کراواتشو ول کردی که رفت عقب و گفت:تا موقعی که این درسو به اون کله پوکت نکنی نمیبوسمت!
پوزخند زده و گفتی:کی گفته تو قراره منو ببوسی؟!
اجازه هیچ حرکت اضافه ای ازش نمونه و با گرفتن دوباره کراواتش چهرشو محکم به صورتت نزدیک کرده و لباتو آروم رو لباش گذاشتی..
تو داشتی با هر بوسه زدن به لبای عشقت لذت میبردی و عشقت در کمال تعجب از کارات هیچ کاری اعم از همکاری نمیکرد و تنها دلیل این مسئله پیشقدم نشدن تو،تو بوسه بود!
بعد از ثانیه ای ازش جدا شده و با دیدن قیافه ماتش خندیدنو شروع کردی..
÷هی هی...سوهو حالت خوبه بیبی؟
_تو..الان*نگاهشو بین لبات و چشات رد و بدل میکرد*چیکار کردی؟
خندیده و با زدن خود به کوچه علی چپ گفتی:من الان دارم درس میخونم!
_هی هی ا.ت..میدونی که منظورم چیه..تو بوسه رو..وایسا وایسا تو پیشقدم شدی؟؟
خندیده و گفتی:خب اره مگه چش..
حرفت با گرفته شدن ناگهانی کمرت و نشسته شدن رو باهاش با یه حرکت قطع شد..سوهو با خنده پر رنگش به لبات خیره شده بود و همین باعث خنده تو هم میشد..
_آفتاب از کدوم طرف درامده که تو واسه بوسه پیشقدم شدی؟
÷شاید از جنوب مشرق مغرب یا شایدم شمال؟
خندید و اینبار اون بوسه طولانیی رو لبات کاشت:)
The end . . .
۱۶.۵k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.